Thursday, May 19, 2005


چند بار تا حالا ۹ ساعت در يک روز رانندگي کرديد؟ ۴ بامداد رفتم دنبال سحر شوهرش فريد هم که بنده خدا امروز سرش شلوغ بود و نمي تونست بياد. رانندگي به اون زودي وقتي حال مي ده که آدم شب قبل به وقت مرغها خوابيده باشه نه اينکه با بعضي ها تا ۱۱ شب بره سينما. به هر حال ساعت ۹ دم در سفارت فخيمه! جمهوري اسلامي بوديم. يک زنگ مي زني و بدون هيچگونه بازرسي مي ري تو. سحر را بگو که تا آخرين لحظه روسريش دستش بود و فکري که آيا بگذارم سرم يا نه؟..... وارد که شديم ديديم کنار عکس آقاي خميني(از خامنه اي خبري نبود) نوشتند" حجاب را رعايت کنيد" که سحر به قول نازلي لچک را سر کرد. يک حالت عجيبي داشت بعد از ۴ سال دوري از ايران رفتن توي سفارت ايران. نوبتم که رسيد از پشت شيشه روبه روي آقاي خوش اخلاقي قرار گرفتم. گفتم براي تمديد گذرنامه آمدم, مدارکم را گرفت و گفت يکي دو ساعت ديگه برگرديد و پاسپورتتان را بگيريد, وقتي داشت مدارک سحر را ميگرفت باهاش يک کم گرم گرفت که براي هردومون تعجب آور بود. آمديم بيرون و داشتيم از گشنگي مي مرديم. سحر هم نصف کتلت هايي که شب قبل براي فريد درست کرده بود از کيفش در آورد..هوا هم آفتابي و عالي بود. سفارت ايران دو قدمي پارلمان کانادا ست. اين عکس که مي بينيد صحنه" ساندويچ کتلت خوردن" در اوج بي کلاسيست. هر چي اين سحر حرص خورد که بابا اينجا که لب زاينده رود نيست که تو سفره پهن کردي پارلمان کاناداست!! به خرج من نرفت و جالب است که بدونيد دولت ليبرال کانادا ۵ ساعت بعد در همين بناي تاريخي پارلمان پشت سر من با يک راي-فقط يک راي- از سقوط نجات پيدا کرد. (۱۵۳ به ۱۵۲ راي) به هر حال ما ۵ بعدازظهر با پاسپورتهاي تمديد شده تا سال ۲۰۱۰ !!!!و ۴ ساعت و نيم رانندگي به تورنتو شلوغ رسيديم. من فکر کردم برسم خونه از خستگي مي ميرم ولي هر کاري کردم ۶ عصر خوابم نبرد ولي الان دارم از سر درد خل مي شم