Monday, May 09, 2005

مامانم زنگ زده پيغام گذاشته که کارهاي مامانش را توجيح کنه ؛ گفتم چون توي مترو بودم مکالمه فرضي را با مامان و بابام بنويسم اينجا:..ساعت اون جا چنده؟ ۱:۴۷ دقيقه بامداد....حال و احوال: بهترم....آب و هوا: تورنتو بلاخره گرم شد و من با شلوار کوتاه تا ۱۲ شب بيرون بودم....چه کارها کردي: سر شب رفتم مرکز شهر با مرجان و کارامل-که تازگيها خيلي خودش براي عموش لوس مي کنه- سريال مورد علاقه مون را نگاه کرديم....سياست چه خبر: من به معين راي مي دم شما هم هي بگيد چه فايده....پاسپورتت را تمديد کردي؟: خير آخر هفته مي کنم