Friday, July 01, 2005


از يک ديت عجيب و غريب برمي گردم.(فارسي اين ديت چي ميشه؟). نمي دونم خراب کردم يا نه! بايد صبر کنم و ببينم! براي همين فعلا يک خورده سفرنامه اروپا مي نويسم. يک چيزي که توي فرهنگ سياسي اروپا متفاوت است با آمريکاي شمالي اينه که اونجا سعي نمي کنند مردم را توي يک جور خواب خرگوشي نگه دارند. نمي دونم منظورم را چه جوري بگم. در واقع اگه اينجا زندگي کنيد و فقط به رسانه هاي اينجا نگاه کنيد؛ بعد از مدتي آدم به کل يادش مي ره که چقدر مردم دنيا بدبخت هستند يا چقدر جنگ و فقر آفريقا و جاهاي ديگر را در بر گرفته. انگار رسانه ها يک تمايلي دارند که تا اونجايي که مي شه صحنه هاي ناراحت کننده جنگ و فقر را نشون ندهند و اخبارش را هم پخش نکنند. وقتي کار به اسراييل و فلسطين مي رسه که کار به سانسور هم مي کشه و همانطور که همه آدمهايي که اسراييل بودند يا با سياست اسراييل در ارتباط هستند شهادت داده اند داخل اسراييل فضاي بسيار آزادي براي انتقادات جدي به حاکميت وجود داره طوري که بعضي وقتها روزنامه هارتص در اسراييل تند تر از خود عرب ها به سياست هاي دولت مي تازه ولي يک دهم اين انتقادها را شما نمي تونيد توي روزنامه هاي حتي دست چپي آمريکا پيدا کنيد. از بحث اصلي دور نشيم. مي خواستم بگم توي اروپا نه تنها مردم صحنه هاي درد و بد بختي ملتهاي ديگر را بيشتر مي بينند بلکه حتي در رابطه با اسراييل هم فضا براي انتقاد بازتر است. دو تا نمونه اش هم توي پاريس و فرانک فورت بود. توي پاريس در کنار در ورودي پارک لوکزامبورگ روي ديوار پارک شهرداري يک مجموعه از عکسهاي برگزيده از جنگ و فقر را با توضيح کامل نسب کرده بودند و تعداد زياديش مربوط به فلسطين بود و اين عکس جالب هم از ايران و جوان هايي که مشغول بزن و برقص در کوههاي شمال تهران هستند. عين همين ماجرا توي ايستگاه قطار فرانک فورت بود. خلاصه که اروپا از اين جهت خيلي فرق مي کنه با آمريکا و کانادا