Monday, June 27, 2005


کم کم که از شوک در بيام بيشتر مي نويسم. اين انتخابات همش هم افتضاح نبود ها...يک قسمت بسيار خنده داري هم داشت. من حدود ساعت ۲ بعد از ظهر بود که رسيدم بروکسل و از ايستگاه تاکسي گرفتم براي سفارت ايران؛ راننده عرب مراکشي تاکسي تا گفتم سفارت ايران گفت مي خواي بري راي بدي؟ اومدم بپرسم تو از کجا مي دوني که يادم افتاد که تيتر تمام روزنامه ها توي قطار به ايران اختصاص داشت. خلاصه وقتي رسيديم به ساختمان مجلل سفارت ايران در يکي از عياني ترين محله هاي بروکسل؛ همانطور که انتظار مي رفت عده از ايرانيان با پرچهاي شير و خورشيد در پشت موانعي که پليس گذاشته بود در تظاهرات و فحش و انگشت مبارک وسط نشون دادن به کساني بودند که راي مي دادند. من چمدانم را گذاشتم دم در و رفتم راي دادم و آمدم بيرون؛ درست در همون لحظه اي که دربون سفارت داشت چمدان را به من مي داد من متوجه نزديک شدن يک آقاي از جمع مخالفان از پشت سر آقاي دربان سفارت شدم...اول فکر کردم ميخواد کتک کاري کنه اما ثانيه اي بعد متوجه شدم که اين هم ميهن انقلابي ما براي اعتراض به شاشيدن آخوندها به مملکت به همون روش فخميه اعتقاد دارند. من اينقدر شوک شده بودم که نتونستم دربان بيچاره را متوجه کنم که يکي شلوار را کشيده پايين و داره از پشت کفش و لباس آقا را آبياري مي کنه..چشمتون روز بد نبينه اين آقاي دربان وقتي متوجه ماجرا شد که ديگه کاملا گرم و خيس شده بود. فقط يکي را مي خواست که دوربين به دست از صحنه دويدن آقاي شاشوو و دربان شاشيده شده بر و پليس بلژيک که پشت سرشون مي دويد عکس بگيره....اين هم يک عکس که خودم بعد از اينکه از خطر شاشي شدن نجات پيدا کردم از تظاهرات کنندگان خلاق گرفتم